کلاس ششم خانم نیکمرد مدرسه غفار رسولی...
| ||
|
حکيم ابوالقاسم فردوسى طوسى، بزرگترين حماسهسراى تاريخ ايران و يکى از برجستهترين شاعران جهان شمرده ميشود. در تذکرهها و تواريخى که تا اواخر قرن سيزدهم هجرى تأليف شده است مطالب قابلتوجهى که ما را از نظر تحقيق در زندگانى وى قانع سازد بسيار کم است. ناچار بيشتر بايد به نوشتههاى دانشمندان قرن اخير توجه کرد که با دقت در متن شاهنامه براى نظريات خود دلائل مؤثرى آوردهاند. زادگاه او: مولد اين شاعر بزرگ دهکدهء «باژ» يا «باز» از طابران طوس است. دولتشاه سمرقندى او را از مردم دهکدهء «رزان» دانسته است اما گمان ميرود که اشتباه او ناشى از عبارت نظامى عروضى در چهارمقاله باشد که نويسد هنگامى که هديهء سلطان محمود به طوس رسيد «جنازهء فردوسى را به دروازهء رزان بيرون همى بردند». تاريخ تولد: دربارهء تاريخ تولد فردوسى روايات تذکرهها و تاريخها پريشان است. در نسخههاى معتبر شاهنامه سالهاى عمر او تا هفتادوشش و «نزديک هشتاد» ياد شده است و با توجه به سال درگذشت فردوسى ميتوان تاريخ نسبةً دقيقى براى تولد او يافت. محققان معاصر گمان دارند که بيت اخير پس از پايان شاهنامه بر آن افزوده شده است زيرا در همهء نسخههاى خطى شاهنامه اين بيت وجود ندارد و ظاهراً پس از سال 400 ه .ق. فردوسى در شاهنامه تجديدنظر کرده و ابياتى بر آن افزوده است. بر طبق بيشتر نسخههاى شاهنامه، فردوسى در سال 400 ه .ق. هفتادويک سال داشته است و در اين صورت اگر هفتادويک سال از سال چهارصد هجرى به عقب برگرديم تولد او به سال 329 و برابر با سال درگذشت رودکى ميشود. اين تاريخ را دلايل ديگرى نيز تأييد مىکند: فردوسى بنا به گفتهء خودش در هنگام روى کار آمدن محمود غزنوى پنجاهوهشتساله بوده است . سال جلوس محمود 389 ه .ق. است ولى دو سال پيش از آن، سال 387، مطابق با غلبهء محمود بر نوحبن عبدالملک سامانى و سپهسالارى او در خراسان است. اگر از اين تاريخ 58 سال به عقب برگرديم باز سال تولد فردوسى 329 خواهد شد و تشبيه محمود به فريدون نيز ميرساند که ابيات بالا مربوط به آغاز شهرت اوست. کنيت و نام: کنيت فردوسى همه جا ابوالقاسم آمده است و صورت درست نام خود و پدرش روشن نيست. خانوادهء فردوسى: خانوادهء او بنا بر نوشتهء نظامى عروضى «از دهاقين طوس» و صاحب ثروت و آب و ملک بودهاند اما اين توانگرى و مکنت در طى ساليان دراز به تهىدستى گراييد و در روزگار پيرى، شاعر عاليقدر با تنگدستى و نياز به سر مىبرده است. در خطاب به فلک وارونهگرد گويد: چو بودم جوان برترم داشتى به پيرى مرا خوار بگذاشتى. هنگامى که هنوز نيروى جوانى و مايهء زندگانى شاعر از ميان نرفته بود انديشهء نظم شاهنامه او را به خود مشغول داشت و روزى که بدين کار دست زد بيش از چهل سال از زندگانيش نمىگذشت. افسانههايى که دربارهء سبب نظم اين اثر جاويدان در تذکرهها و تواريخ قديم آمده است اغلب بىاساس و دور از حقيقت است و در اين باره ضمن گفتگو از شاهنامه سخن خواهيم گفت. سفرهاى فردوسى: نظامى عروضى نويسد: «چون فردوسى شاهنامه تمام کرد نساخ او على ديلم بود و راوى ابودلف و وشکرده حيى قتيبه که عامل طوس بود... شاهنامه على ديلم در هفت مجلد نبشت و فردوسى بودلف را برگرفت و روى به حضرت نهاد، به غزنين و به پايمردى خواجهء بزرگ احمد حسن کاتب عرضه کرد و قبول افتاد...». صحت جزئيات اين روايت با توجه به آنچه در شاهنامه و منابع ديگر آمده است تأييد نميشود، زيرا صاحب تاريخ سيستان نويسد که چون محمود وصف رستم را شنيد گفت: «اندر سپاه من هزار مرد چون رستم هست» و فردوسى جواب داد: «زندگانى بر خداوند دراز باد. ندانم اندر سپاه او چند مرد چون رستم باشد اما اين دانم که خداىتعالى خويشتن را هيچ بنده چون رستم نيافريد». اين بگفت و زمين بوسه کرد و برفت. محمود وزير را گفت: «اين مردک مرا بهتعريض دروغزن خواند». وزيرش گفت: «ببايد کشت». شاعر دلآزرده دربار محمود را ترک کرد و مينويسند که يکسر بهسوى هرات رفت و در آنجا ديرى ميهمان اسماعيل وراق (پدر ازرقى شاعر) بود و کسان محمود که به دنبالش رفته بودند او را در طوس نيافتند و بازگشتند. آنگاه بنا به روايت نظامى سمرقندى «به طبرستان شد به نزديک سپهبد شهريار که از آلباوند در طبرستان پادشاه او بود» و نسبتش به يزدگرد شهريار مىپيوست. صد بيت در هجو محمود بر شاهنامه افزود و آن را به شهريار تقديم کرد و باز نظامى عروضى نويسد که شهريار هجو محمود را به صدهزار دينار خريد و شست. اين داستان و هويت سپهبد شهريار و ديگر اجزاء آن اگر هم درست باشد بدين صورت نيست زيرا با تاريخ وفق ندارد.(1) گروهى از محققان نوشتهاند که فردوسى به بغداد و اصفهان نيز سفر کرده است. اشتباه اين گروه از آنجا ناشى شده است که يک نسخهء خطى شاهنامه را کاتبى در سال 689 براى حاکم لنجان اصفهان نوشته و از خود ابياتى سخيف و سست در پايان آن افزوده است. چارلز ريو(2) در تاريخ استنساخ کتاب «ششصد» را «سيصد» خوانده و سال 389 را برابر با سفر فردوسى به اصفهان پنداشته است. از طرف ديگر کسانى که منظومهء يوسف و زليخا را از فردوسى ميشمردهاند به دليل اشاراتى که در مقدمهء اين منظومه است چنين نتيجه گرفتهاند که شاعر به بغداد نيز سفر کرده است و البته چنين نيست. مرگ فرزند: در سالهاى اواخر قرن چهارم هجرى هنگامى که فردوسى به شصتوپنج سالگى رسيده بود مرگ فرزند جوانش پشت پدر را دوتا کرد و «بهجاى عنان عصا به دست وى داد»: جوان را چو شد سال بر سىوهفت نه بر آرزو يافت گيتى و رفت ...مرا شصتوپنج و ورا سىوهفت نپرسيد از اين پير و تنها برفت. اين حادثه بايد در حدود سال 395 ه .ق. اتفاق افتاده باشد. تاريخ درگذشت: درگذشت فردوسى را حمدالله مستوفى در سال 416 و دولتشاه در سال 411 ه .ق. دانستهاند. با توجه به سالهاى عمر او و تاريخ تولدش ميتوان سال 411 را درستتر دانست زيرا در سراسر شاهنامه بيتى نيست که عمر فردوسى را بيش از 80 سال بنمايد و اگر به تاريخ تولد او 82 سال هم بيفزاييم از سال 411 بيشتر نميشود. از طرفى بنا به روايت نظامى عروضى در سال مرگ او سلطان محمود در سفر هند بوده است و سال 411 هم سال فتح قلاع نور و قيرات بهوسيلهء محمود است. و در روايتى که نظامى نقل ميکند در آن سفر خواجه احمد حسن ميمندى نيز همراه سلطان بوده است در حالى که اگر سال مرگ فردوسى 416 باشد پس از عزل خواجه ميمندى است. نظامى گويد که در راه بازگشت از هندوستان سلطان را دشمنى بود که حصارى استوار داشت. سلطان پيامى براى وى فرستاد که تسليم شود و هنگامى که پيک او بازميگشت از وزيرش پرسيد: «چه جواب داده باشد؟». وزير گفت: اگر جز به کام من آيد جواب من و گرز و ميدان و افراسياب. به نقل از تبیان
نظرات شما عزیزان: [ دو شنبه 23 بهمن 1391برچسب:زندگینامه ی فردوسی, ] [ 15:40 ] [ مهشاد و مهربان ]
|
|